در سال 2017، سری بازیهای «رزیدنت اویل» تجربه اکشن سنگینی را که در چند قسمت اخیر ایجاد کرده بود از بین بردند و با «رزیدنت اویل 7: زیستآزارد» به حالت ترسناک اولیه بازگشتند. چهار سال بعد، سری فیلمهایی با همین نام، بازنشانی سختی مشابهی انجام میدهند، اگرچه این یکی به ابتدای فیلمها باز نمیگردد، اما به عمق مطالب منبع میپردازد، و واقعاً از دو بازی اول، بهویژه «رزیدنت» استفاده میکند. ایول 2 اینچی برای اولین بار روی صفحه نمایش. کنار زدن اکشن سنگین CGI پل دبلیو اس. فیلمهای اندرسون، نویسنده/کارگردان یوهانس رابرتز فیلمی ساخته است که مستقیماً از بازیهای هر فیلمی که تاکنون در «رزیدنت اویل: به شهر راکون خوش آمدید» الهام گرفته شده است. شخصیتها و حتی مکانها برای بازیکنان «RE» به طرز باورنکردنی آشنا خواهند بود و لحن آن بیشتر به یک سری بازی که در اصل از «Evil Dead» الهام گرفته شده بود، به نظر میرسد. با این حال، اکشن متلاطم و داستان سرایی درهم و برهم، «شهر راکون» را از تبدیل شدن به کابوس وحشتناکی که طرفداران هاردکور میدانند این سری بازی اغلب به آن تبدیل میشود، باز میدارد.

از همان ابتدای «به شهر راکون خوش آمدید»، طرفداران بازیها به دنیایی که میشناسند و دوست دارند اشاره میکنند. فیلم با کلیر ردفیلد جوان و برادرش کریس در یتیم خانه ای در قلب شهر راکون آغاز می شود، مکانی که توسط ویلیام بیرکین بدخواه (نیل مک دونا) اداره می شود. سالها پس از افتتاحیه وحشتناکی که در آن کلر دختری به نام لیزا ترور (جانت پورتر) را میبیند، او با یک راننده کامیون به شهر راکون بازمیگردد. اکنون با بازی کایا اسکودلاریو، کلر شنیده است که اتفاق بدی در شهر زادگاهش به واسطه شرکت آمبرلا در حال رخ دادن است. او روز اشتباهی را برای آمدن به خانه انتخاب کرد.
قبل از اینکه او حتی وارد شهر راکون شود، زمانی که راننده با دختری در جاده برخورد می کند، شروع می شود. در حالی که او با کلر دعوا می کند، دختر بلند می شود و می رود. سگ کامیوندار میرود تا محل خونین را لیس بزند و هرکسی که بازیهای اولیه را بازی کرده باشد فریاد میزند "سگ زامبی!" حداقل در سر آنها (آن سگ های زامبی لعنتی یکی از وحشتناک ترین چیزهای تاریخ بازی بودند.) او در نهایت به ساختمان اداره پلیس شهر راکون می رسد، که به طرز قابل توجهی از آن بازی های اولیه بازسازی شده است. می خواستم به دنبال مهمات پشت میز پذیرش در لابی باشم.
ساکنان RPD برای بازیکنان و حتی طرفداران فیلم های اندرسون آشنا هستند: کریس ردفیلد (رابی آمل)، جیل ولنتاین (هانا جان-کامن)، آلبرت وسکر (تام هاپر) و لئون اس کندی (آوان جوگیا) با دونال لوگ که در نقش چیف آیرونز ظاهر میشود و تمام منظرههایی را که میتواند پیدا کند را میجود (در اولین صحنه او طوری بازی میکند که او ممکن است فکر کند در تقلید از فیلمهای پلیسی بد بازی میکند). در حالی که نام ها ممکن است آشنا باشند، شخصیت ها به طرز افسرده ای لاغر هستند. جان کامن جرقه ای به جیل می دهد، اما اسکودلاریو بی حوصله به نظر می رسد، چیزی که هیچ کس نمی تواند درباره میلا جووویچ بگوید.
افسران در نهایت از هم جدا می شوند و به دو مکان کلیدی می روند که بسیار آشنا هستند: عمارت اسپنسر، محل بازی اول، و خود ساختمان بخش، جایی که بیشتر بازی دوم در آنجا اتفاق می افتد. رابرتز آشکارا الهامات سینمایی خود را نیز تکرار می کند، و در درجه اول تلاش می کند فیلم «رزیدنت ایول» را بسازد که جان کارپنتر آن را کارگردانی می کرد و استاد چقدر عاشق فیلم هایی بود که با الگوی «ریو براوو» از «آدم های خوب درون، آدم های بد بیرون» ساخته شده بودند. یک فیلم زامبی که به «حمله به منطقه 13» بدهکار است؟ من را ثبت نام کن
پس چرا «به شهر راکون خوش آمدید» این پتانسیل را برآورده نمیکند؟ جلوههای عملی چسبنده را به درستی دریافت میکند، اما رابرتز و ماکسیم الکساندر فیلمبردار با تولید تنش واقعی دست و پنجه نرم میکنند. هنوز هم برای فیلمها سخت است که ترس صادقانه بازیها را که از بازیهای ترسناک بقا ناشی میشد، که معمولاً مهمات بسیار کمی داشتند و با دشمنانی که کشتن آنها سختتر میشد، پدید آمد، دشوار است. صحنههای زیادی در «شهر راکون» وجود دارد که موقعیت جغرافیایی ضعیفی دارند - برشهای ناگهانی سر زامبیها که غرغر میکنند و اسلحهها شلیک میشوند. تکرار. زمان هایی بود که حتی مطمئن نبودم چه کسی تقریباً دارد خورده می شود. ما باید بدانیم که شخصیت ها در کجای فضا قرار دارند تا تنش وجود داشته باشد. در غیر این صورت، این فقط یک تصویر توخالی است.
همچنین این حس وجود دارد که همه اینها برای کسانی که آن بازیهای اولیه را بازی نکردهاند، اهمیت کمتری خواهد داشت. بزرگترین عجله من از شناسایی مکان هایی بود که قبلاً با یک کنترلر در دستم دیده بودم. این کاملاً فیلمسازی نیست - خدمات طرفداران است. من یک فیلم «رزیدنت اویل» میخواهم که این لوکیشنها و شخصیتهای افسانهای را ببرد و کاری تازه و هیجانانگیز با آنها انجام دهد. به جای پایان دادن به آن، با اساطیر شروع کنید. و حقیقت این است که تقریباً هیچ داستانی برای «به شهر راکون خوش آمدید» وجود ندارد. رابرتز پس از تنظیم یک دسته از چهرههای آشنا، راضی است که آنها را از زامبیها بیرون بیاورد تا یک عمل نهایی قابل پیشبینی را به نمایش بگذارد که برخی از بدیهای بزرگ نمادین بازی را به نمایش بگذارد. به طرز افسردهای آسان است که این فیلم به کجا برسد و چه کسی به دنباله اجتنابناپذیر آن برسد. وجود دارد یک چیز که یک بازی ترسناک عالی هرگز نمی تواند باشد (و چیزی که واقعاً نمی توان فیلم های اندرسون را به آن متهم کرد): قابل پیش بینی.
نظرات شما عزیزان:
|